یادوخاطره شهدای عمليات كربلاي3 گرامی باد.

عملیات كربلای 3ایده انجام عملیات نظامی در دریا – پس از عدم موفقیت عملیات والفجر مقدماتی – با سفر دریایی فرماندهان یگان های زمینی سپاه پاسداران و بررسی وضعیت تعرض به منافع عراق در شمال خلیج فارس طرح شد. این امر موجب شد كه فرماندهان لشكرها و تیپ ها به آموزش یگان های خود جهت عملیات در آب بپردازند.

بر همین اساس، به موازات آماده سازی یگان ها برای عملیات در هور، اندیشه عملیات در دریا علیه منافع عراق بارور شد و در نتیجه ماموریت تعرض به اسكله های نفتی العمیه و البكر به نیروی دریایی سپاه پاسداران (قرارگاه نوح) واگذار گردید.

به منظور انجام عملیات ایذایی و محدود، طراحی جهت حمله به اسكله الامیة عراق در خلیج فارس تصویب و اجرای این ماموریت به نیروی دریایی سپاه واگذار شد و یكی از یگان های با تجربه نیروی زمینی سپاه از لشكر 14 امام حسین (ع)، برای انجام این عملیات، به قرارگاه نوح مامور گردید و در ساعت 30/1 دقیقه بامداد روز سه شنبه 11/6/1365، با رمز مقدسحسبنا الله و نعم الوكیل آغاز شد.

اهداف عملیاتانگیزه اصلی عملیات تصرف و انهدام دو اسكله العمیه و البكر بود. در كنار هدف اصلی، اهداف دیگری نیز دنبال می شد كه عبارت بودند از:

-        تكمیل عملیات والفجر 8 با ساقط كردن مهم ترین پایگاه دریایی دشمن و كوتاه كردن دست او از شمال خلیج فارس.

-        ایجاد فضا و منطقه سالم دریایی برای كشتیرانی.

-        اجرای یك عملیات دریایی و نشان دادن حضور مقتدرانه نیروی دریایی سپاه در خلیج فارس.

منطقه  عملیاتدو اسكله نفتی الامیه و البكر در آب های خلیج فارس و در جنوب شرقیراس البیشه با فاصله 12 كیلومتر ازیكدیگر، در یك راستا – نسبت به خط شمال – واقع شده اند. سواحل جمهوری اسلامی، در شمال این اسكله ها وبندر فاو،خورعبدالله وبوبیان نیز درغرب آن قرار دارند. محل تعبیه این سكوها، نقطه تلاقی آب هایاروند رود وخورعبداللهباخلیج فارس است . عمق آب در اطراف این اسكله ها  در حال مد، 34 متر و در حالت جزر، بین 30 تا 31 متر است.

فاصله این دو سكو تا مواضع خودی (در نهر قاسمیه)، به ترتیب، 25 و35 كیلومتر است وطی مسافت میان این اسكله ها تا ام القصر، 3 ساعت به طول می انجامد.

سكوهایالبكر و الامیه، قبل از شروع جنگ، از عمده ترین محل های صدور نفت عراق بودند كه كشتی های بزرگ با تناژ بیش از 300 هزار تن، با پهلو گرفتن در كنار این سكوها، بارگیری می كردند و به دلیل موقعیت جغرافیایی خاص این دو اسكله(عمیق بودن آب در این منطقه و ...) یك سوم نفت عراق از این منطقه صادر می شد.

علاوه بر این، با قرار گرفتن این دو اسكله برسر راهام القصر و بندر بصره، كشتی های بازرگانی عراق، در كنار آن ها لنگر می انداختند و پس از فرا رسیدن موعد تخلیه و یا بارگیری، راهی بنادر مذكورمی شدند.

با شروع جنگ و تلاش عراق برای افزایش صدور نفت، فعالیت این سكوها زیاد و در نتیجه، به صورت یكی از اهداف مورد حمله ایران درآمد.

با وجود همه موانع و مشكلات موجود، تصرف سكوها – به دلیل اهمیت این منطقه برای جمهوری اسلامی مزایای زیر را در بر داشت:

ارزش سیاسی

تصرف این دو اسكله، تسلط بر شمال خلیج فارس را به دنبال داشت. و لازم به یادآوری است بعد از عملیات والفجر 8 – كه جمهوری اسلامی اعلام كرد بر شمال خلیج فارس مسلط شده است – عراق تعدادی خبرنگار و فیلمبردار به روی اسكله ها آورده بود، تا بدین وسیله نشان دهد كه هنوز این منطقه، دارای فعالیت است. هم چنین این عملیات مقارن با تشكیل كنفرانس سران غیر متعهدها در حراره بود و لذا قبل از این كه آن را عملیات نظامی صرف محسوب كنیم، می بایستی به عنوان یك عملیات سیاسی نظامی قلمداد كرد.

زمینه سازی برای تصرف و تهدید ام القصر

با گذشتن امكانات وسیعی روی اسكله ها، رفتن به سوی ام القصر به راحتی انجام می گرفت. از طرف دیگر، نیروهای خودی می توانستند، روزها در این منطقه مستقر و شب ها جهت انجام عملیات، به سوی بوبیان حركت و مجدداً به این منطقه باز گردند.

استعداد دشمنتركیب قوای دشمن روی هر یك از سكوها، شامل یك گروهان تقویت شده از تیپ 440 دریایی بود. گردان 4، حفاظت ازسكوی العمیه و گردان 1، حفاظت از سكوی البكر را بر عهده داشت.

قوای خودیهدایت و فرماندهی عملیات بر عهده قرارگاه نوح (ع) بود كه جهت اجرای عملیات یگان های زیر را تحت امر داشت:

-        لشكر 14 امام حسین (ع) با 2  گردان احتیاط.

-        دو ناو تیپ 14 كوثر و 13 امیرالمومنین (ع) به عنوان پشتیبان عملیات.

طرح عملیاتبراساس طرح مانور عملیات، دو ناو تیپ كوثر و امیرالمومنین (ع) باید دهانه خور عبدالله را برای جلوگیری از پشتیبانی نیروهای دشمن مستقر روی اسكله ها مسدود  می كردند. نیروهای غواص لشكر امام حسین (ع) نیز توسط قایق به نقطه رهایی انتقال می یافتند و سپس با تاریك شدن آسمان، از سه محور به سوی اسكله العمیه روانه شده و آن را تصرف می كردند. آن گاه، نیروهای سوار بر شناور وارد عملیات شده و روی اسكله مستقر می شدند. در صورت امكان، اسكله البكر نیز باید مورد هجوم قرار می گرفت.

شرح عملیاتحدود ساعت 21 مورخ 10/6/1365 نیروهای غواص به سمت هدف حركت كردند؛ لیكن به دلیل مشكلاتی همچون مغایرت جهت وزش باد با جهت حركت غواص ها، قطع تماس آنان با فرماندهی و نیروهای پشتیبانی و ... موجب تاخیر در رسیدن به هدف تعیین شده گردید.

حدود ساعت 4 بامداد نیروهای غواص محور راست موفق شدند به سمت چپ اسكله العمیه رسیده و خود را به بالای اسكله و روی پَد هلی كوپتر برسانند و با محرز شدن درگیری روی اسكله، رمز عملیات (حسبناالله و نعم الوكیل) توسط فرماندهی قرارگاه قرائت شد. نیروها به سرعت عملیات پاكسازی پَد و آماده كردن محل برای ورود دیگر نیروها را انجام دهند.

در ساعت 05:30 یكی از گروهان های سوار شناور به اسكله رسید و متقابلاً دشمن نیز كه سمت راست اسكله را در اختیار داشت، به سوی قایق های این گروهان شلیك كرد و همین امر موجب شد فشار وارد بر غواص های مستقر در اسكله كاهش یابد.

با روشن شدن آسمان، نیروهای غواص محورهای دیگر موقعیت خود را یافته و به طرف اسكله حركت كردند. به این ترتیب، حدود ساعت 8 صبح اسكله العمیه به طور كامل به تصرف درآمد. سپس، اسكله البكر مطابق طرح به آتش كشیده شد.

نخستین فشار دشمن به العمیه در ساعت 10 با پرتاب یك موشك آغاز شد و به دنبال آن نیروی هوایی عراق به بمباران منطقه پرداخت. پرتاب موشك های دوربرد تا به هنگام شب نیز ادامه یافت؛ به گونه ای كه تا صبح روز دوم عملیات، چهار فروند دیگر به سوی اسكله شلیك شد. هم چنین، دشمن توانست حوالی نیمه شب 8 فروند شناور خود را به طرف اسكله بیاورد.

با فرارسیدن روشنایی روز دوم عملیات، هواپیمای دشمن در منطقه حضور یافته و اسكله را بمباران كردند. سپس، ناوچه های عراقی آرایش گرفته وبا حمایت هلی كوپترها به سمت اسكله پیشروی كردند. فشار روی نیروهای خودی هر لحظه بیشتر می شد و بدیهی بود كه بدون عملیات پشتیبانی و تكمیلی – كه انجام آن به دلایلی صورت نگرفت – عملیات می بایست در همین حد ایذایی خاتمه یافته و نیروها منطقه را ترك كنند. به همین دلیل نیروها عقب نشستند و نزدیك ظهر اسكله العمیه در حالی كه تاسیسات و تجهیزات آن كاملا منهدم شده بود، مجددا به تصرف دشمن درآمد.

نتایج عملیاتتلفات و ضایعات وارده به دشمن در این عملیات به شرح ذیل می باشد:

-        كشته شدن 63 نفر.

-        به اسارت درآمدن بیش از 100 نفر.

-        ساقط شدن دو هواپیمای جنگنده.

-        انهدام یك ناوچه.

-        انهدام 15 قبضه ضد هوایی و 2 دستگاه رادار.

-        به غنیمت درآمدن 4 دستگاه رادار.


بازگشت پرستوها

26 مرداد سال 1369 برگ دیگری از تقویم انقلاب ورق خورد ،یوم الله دیگری خلق شد و كشور به استقبال 43 هزار پرستوی آزاد شده از قفس دیكتاتور رژیم بعث رفت.

تصاویری خاطره انگیز از بازگشت آزادگان به میهن اسلامی
تصاویری خاطره انگیز از بازگشت آزادگان به میهن اسلامی  
تصاویری خاطره انگیز از بازگشت آزادگان به میهن اسلامی
تصاویری خاطره انگیز از بازگشت آزادگان به میهن اسلامی
تصاویری خاطره انگیز از بازگشت آزادگان به میهن اسلامی
تصاویری خاطره انگیز از بازگشت آزادگان به میهن اسلامی
تصاویری خاطره انگیز از بازگشت آزادگان به میهن اسلامی
تصاویری خاطره انگیز از بازگشت آزادگان به میهن اسلامی

شب های بلند دوره اسارت، غم غربت و چشم انتظاری، تلخی درد فراق، حسرت دویدن ها و جاماندن ها و در نهایت پایمردی بر سر اعتقادات. 26 مرداد سال 69 یک سال پس از ترک مخاصمه ایران و عراق و پس از پذیرش قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل متحد توسط ایران، اسیران دوران مقاومت و از خودگذشتگی پای در خاک پاک میهن نهادند و آزادگان سرافرازی شدند که امروز پس از گذشته 19 سال، لحظه لحظه زندگی آنان الگوی نسل جوان کشور است.

روز 26 مرداد سال 1369 ستاد رسیدگی به امور آزادگان به تبادل اسرا پرداخت و با مساعدت و همراهی دیگر دستگاه ها، تبادل حدود چهل هزار آزاده را با همین تعداد اسیر عراقی انجام داد. سیم های خاردار، میدان های مین و ارتفاعات صعب العبور در بانه و مریوان، دریاچه نمك، خرمشهر، آبادان، شلمچه، نفت شهر، جزایر مجنون، سه راه جفیر، نهر جاسم، سوسنگرد، دهلاویه، بستان، تنگه چزابه، مهران، دهلران و هویزه  واژه های آشنایی هستند كه زمانی بهترین و خالص ترین انسان ها با آن ها زندگی می كردند. آن ها كه فارغ از دنیا در جبهه های  جنوب و غرب، در سنگرها، آرپی چی به دست و بی سیم بر دوش بر روی سیم های خاردار و میدان های مین لغزیدند، شهادت آرزویشان بود، جانبازی را می آموختند و طعم تلخ اسارت را تجربه كردند. با ایمان راسخ خود در برابر همه فشارها و شکنجه های جسمی و روحی دشمن پایداری کرده و روابط اجتماعی در اردوگاه را بر پایه اخلاق بنا نهاده و از آزار مزدوران بعثی، هراسی به دل راه ندادند. آزادگان در طول جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، پیام آوران انقلاب بودند و غریبانه و مظلومانه در میان کینه توزی دشمنان و تلخ کامی دوران اسارت، صدای آزادی و استقلال وطن را سر دادند و در راه استقرار و تداوم نظام جمهوری اسلامی ایران تا پای جان ایستادند.

این غیور مردان همان طور که در عرصه میدان جنگ دلیرانه از کیان خود دفاع کردند، در هنگامه اسارت نیز صبورانه مقاومت ورزیدند. آن چه در اردوگاه های رژیم بعث عراق بر اسیران سرفراز ایران گذشت و صبر و استقامت مظلومانه که مبتنی بر آموزه های اسلامی بود، جلوه عظیمی از دستاوردهای انقلاب اسلامی در تثبیت ارزش های متعالی دینی و ملی در میان جوانان است و نمادی از درک و شعور ملتی بپا خاسته دربرابر تجاوز و استکبار. همه دوران اسارت و لحظه لحظه آن، سرشار از خاطرات و هر کدام سند افتخار دوران دفاع مقدس است. حال که این اسوه های صبر و استقامت در میان ما هستند، بیایید به آنان عشق بورزیم و صبوری آنان را ارج نهیم. سخن گفتن از انسان ‌هایی که شخصیتی با ابعاد گسترده‌ و متنوعی دارند، مشکل است. به ویژه افرادی که بر اثر اخلاص در نیت و عمل، بخش پنهان زندگی ‌شان بسیار گسترده‌تر از ظاهر آن است. رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار با هزاران تن از اقشار مختلف مردم در تاریخ 27 مرداد ماه 1377 در بخشی از سخنان خود كه به مناسبت سالروز بازگشت آزادگان سرافراز به میهن اسلامى ایراد شد، فرمودند: " ایستادگى و مقاومت آزادگان سرافراز ما در طول سال هاى سخت اسارت، ملت ایران را روسفید و سربلند كرد و ما بازگشت پیروزمندانه آنان به میهن اسلامى را حادثه‏اى مى ‏دانیم كه دست قدرت الهى آن را رقم زد. بنابراین یكایك ملت ایران باید این خاطره و خاطرات شبیه آن را زنده نگهدارند و آن ها را قدر بدانند." فراموش نکنیم با اخلاص ‏ترین و ارزشمندترین فرزندان یك ملت، كسانى هستند كه در مواقع سختى، ایثار کرده و از آبروى كشور، استقلال و هویت ملى خویش دفاع مى‏ كنند و این ها در ایران اسلامى، همان جوانان فداكارى هستند كه با ایستادگى در مقابل دشمن، براى ملت خود افتخار و سربلندى به ارمغان آوردند. هر كشور و ملتى كه چنین جوانانى داشته باشد، كشور و ملتى سرافراز خواهد بود؛زیرا هیچ قدرت جهانى نمى ‏تواند به او زور بگوید و یا سرنوشت او را به دست گیرد. 
ادامه نوشته

شهداگمنام سلام

دلم گرفته،بازم چشام بارونیه،وای،وای،وای

خبر آوردن بازم تو شهر مهمونیه،وای،وای؛وای

شهید گمنام سلام،خوش اومدی،مسافر من،خسته نباشی پهلون

شهید گمنام سلام،پرستوی مهاجر من،صفا دادی به شهرمونپ

وقتی رسیدی همه جا بوی خوش خدا پیچید،تو مگه کجا بودی؟

وقتی رسیدی کوچه ها نسیم کربلا رسید،تو مگه کجا بودی؟

وقتی رسیدی همه جا عطر گل نرگس اومد،مگه با آقا بودی؟

وقتی رسیدی همه اشکا مثل زهرا(س)می چکید،تو مگه کجا بودی؟

شهید گمنام،دوباره زائرت شدم،وای،وای،وای

شهید گمنام،بازم کبوترت شدم،وای،وای،وای

شهید گمنام بگو،بگو به من حرف دلت رو،تا کی می خوای سکوت کنی!

شهید گمنام بگو،پس کی می خوای فکری برای بغض توی گلوت کنی؟

 

راستی هنوز مادر پیرت تو خونه منتظره،چرا اینجا خوابیدی؟

راستی مادر نصفه شبا با گریه از خواب می پره،چرا اینجا خوابیدی؟

راستی بابات چند ساله دق مرگ شد و عمرش سر اومد،خدا رحمتش کنه!

راستی کسی نیست مادر و حتی یه دکتر ببره،چرا اینجا خوابیدی؟

 

خودم می دونم،شرمنده پلاکتم،وای،وای

مدیون اشکِ فرزند بی پناهتم،وای،وای

حق داری هر چی بگی،تازه دارم کنار قبرت فکر دقایق می کنم!

حق داری هر چی بگی،به روم نیار گلایه هاتو خودم دارم دق می کنم!

 

باشه دیگه کل وصیت هاتو اجرا می کنم،تو فقط غصه نخور!

باشه دیگه دعا برا یوسف زهرا می کنم،تو فقط غصه نخور!

باشه دیگه کاری برا غوغای محشر می کنم،تو فقط غصه نخور!

باشه دیگه فکری برا اشکای رهبر میکنم،تو فقط غصه نخور!


31خردادماه سالروز شهادت دکترمصطفی چمران

زندگینامه شهید دكتر مصطفی چمران

چمران از قلب بیروت سوخته و خراب تا قله های بلند كوههای جبل عامل و در مرزهای فلسطین اشغال شده از خود قهرمانیهای بسیاری به یادگار گذاشته و همیشه در قلب محرومین و مستضعفین شیعه جای گرفته است .

به گزارش گروه دفاع مقدس خبرگزاری « مهر» : دكتر مصطفی چمران در سال 1311 در تهران ، خیابان پانزده خرداد متولد شد. وی تحصیلات خود را در مدرسه انتصاریه، نزدیك پامنار، آغاز كرد و در دارالفنون و البرز دوران متوسطه را گذراند؛ سپس در دانشكده فنی دانشگاه تهران ادامه تحصیل داد و در سال 1336 در رشته الكترومكانیك فارغ التحصیل شد. چمران یك سال به تدریس در دانشكده فنی پرداخت. وی در همه دوران تحصیل شاگرد اول بود. در سال 1337 با استفاده از بورس تحصیلی شاگردان ممتاز به آمریكا اعزام شد و پس از تحقیقات علمی در جمع معروف ترین دانشمندان جهان در كالیفرنیا ومعتبرترین دانشگاه آمریكا - بركلی - با ممتاز ترین درجه علمی موفق به اخذ مدرك دكترای الكترونیك و فیزیك پلاسما گردید.

 فعالیتهای اجتماعی:دكتر مصطفی چمران  از 15 سالگی در درس تفسیر قرآن مرحوم آیت الله طالقانی، در مسجد هدایت، و در درس فلسفه و منطق استاد شهید مرتضی مطهری و بعضی از اساتید دیگر شركت می كرد و از اولین اعضای انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران بود. در مبارزات سیاسی دوران مصدق از مجلس چهاردهم تا ملی شدن صنعت نفت شركت داشت . بعد از كودتای ننگین 28 مرداد و سقوط دولت دكتر مصدق در لوای یك گروه سیاسی  سخت ترین مبارزه ها و مسئولیتهای او علیه استبداد و استعمار شروع شد و تا زمان مهاجرت از ایران، بدون خستگی و با همه قدرت خود، علیه نظام طاغوتی شاه جنگید و خطرناك ترین مأموریتها را در سخت ترین شرایط با پیروزی به انجام رسانید.

چمران در آمریكا، با همكاری بعضی از دوستانش، برای اولین بار انجمن اسلامی دانشجویان آمریكا را پایه ریزی كرد و از موسسین انجمن دانشجویان ایرانی در كالیفرنیا و از فعالین انجمن دانشجویان ایرانی در آمریكا به شمار می رفت كه به دلیل این فعالیتها، بورس تحصیلی شاگرد ممتازی وی از سوی رژیم شاه قطع می شود. او پس از قیام خونین 15 خرداد سال 1342 و سركوب ظاهری مبارزات مردم مسلمان به رهبری امام خمینی (ره) دست به اقدامی جسورانه و سرنوشت ساز می زند و  به همراهی بعضی از دوستان مؤمن و همفكر ، رهسپار مصر می شود و مدت دو سال در زمان عبد الناصر سخت ترین دوره های چریكی و پارتیزانی را می آموزد و به عنوان بهترین شاگرد این دوره شناخته شده و فوراً مسئولیت تعلیم چریكی مبارزان ایرانی را بر عهده می گیرد .

وی به علت برخورداری از بینش عمیق مذهبی، از ملی گرایی ورای اسلام ، گریزان بود و وقتی در مصر مشاهده نمود كه جریان ناسیونالیسم عربی باعث تفرقه مسلمین می شود، به جمال عبد الناصر اعتراض كرد . ناصر ضمن پذیرش این اعتراض گفت كه جریا ن ناسیونالیسم عربی آنقدر قوی است كه نمی توان به راحتی با آن مقابله كرد . چمران نیز با تأسف تأكید می كند كه ما هنوز نمی دانیم كه بیشتر این تحریكات از ناحیه دشمن برای ایجاد تفرقه در بین مسلمانان است. از آن پس به چمران و یارانش اجازه داده می شود تا در مصر نظرات خود را بیان كنند.

حضور در لبنان:بعد از وفات عبد الناصر، ایجاد پایگاه چریكی مستقل برای تعلیم مبارزان ایرانی، ضرورت پیدا می كند ، از این رو دكتر چمران رهسپار لبنان می شود تا چنین پایگاهی را ایجاد كند.

او به كمك امام موسی صدر، رهبر شیعیان لبنان، حركت محرومین و سپس جناح نظامی آن، سازمان «امل» را بر اساس اصول و مبانی اسلامی پی ریزی می نماید . این سازمان درمیان توطئه ها و دشمنی های چپ و راست، با تكیه بر ایمان به خدا و با اسلحه شهادت، خط راستین اسلام انقلابی را پیاده  كرده  ، در معركه های مرگ و حیات به آغوش گرداب خطر فرو می رود و در طوفانهای سهمناك سرنوشت، به استقبال شهادت می تازد و پرچم خونین تشیع را در برابر جبار ترین ستمگران روزگار، صهیونیزم اشغالگر و همدستان خونخوار آنها، راستگرایان فالانژ، به اهتزاز در می آورد.

چمران از قلب بیروت سوخته و خراب تا قله های بلند كوههای جبل عامل و در مرزهای فلسطین اشغال شده از خود قهرمانیهای بسیاری  به یادگار گذاشته وهمیشه  در قلب محرومین و مستضعفین شیعه جای گرفته  است . شرح این مبارزات افتخار آمیز با قلمی سرخ و به شهادت خون پاك شهدای لبنان، بر كف خیابانهای داغ و بر دامنه كوههای مرزی اسرائیل برای ابد ثبت گردیده است.

چمران و انقلاب اسلامی ایران:دكتر چمران با پیروزی انقلاب اسلامی بعد از 21 سال هجرت، به وطن باز می گردد. همه تجربیات انقلابی و علمی خود را در خدمت انقلاب می گذارد. خاموش و آرام ولی فعالانه و قاطعانه به سازندگی می پردازد و همه تلاش خود را صرف تربیت اولین گروههای پاسداران انقلاب در سعد آباد می كند. سپس در شغل معاونت نخست وزیری ، روز و شب خود را به خطر می اندازد تا سریع تر مسأله كردستان را فیصله دهد .او در قضیه فراموش ناشدنی « پاوه » قدرت ایمان و اراده آهنین  و شجاعت و فدا كاری خود را  بر همگان ثابت می كند . 

پس از این جرایانات ، فرمان انقلابی امام خمینی (ره) صادر شد . فرماندهی كل قوا را به دست گرفت و به ارتش فرمان داد تا در 24 ساعت خود را به پاوه برساند و فرماندهی منطقه نیز به عهده دكتر چمران واگذار شد.

رزمندگان از جان گذشته انقلاب، اعم از سرباز و پاسدار به حركت در آمدند وبا تكیه بر همه تجارب انقلابی، ایمان، فداكاری، شجاعت، قدرت رهبری و برنامه ریزی دكتر چمران به  شكوهمند ترین قهرمانیها دست یافتند و  در عرض 15 روز همه شهر ها و راهها و مواضع استراتژیك كردستان را به تصرف درآوردند. بدین ترتیب كردستان از خطر حتمی نجات یافت و مردم مسلمان كرد با شادی و شعف به استقبال این پیروزی شتافتند.

دكترمصطفی چمران بعد از این پیروزی بی نظیر و بازگشت به تهران از طرف بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران ، امام خمینی (ره)، به وزارت دفاع منصوب گردید. وی در پست جدید، برای تغییر و تحول ارتش ، به یك سلسله برنامه های وسیع بنیادی  دست زد كه پاكسازی ارتش و پیاده كردن برنامه های اصلاحی از این قبیل است .

شهید  چمران در اولین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی، از سوی مردم تهران به نمایندگی انتخاب شد و تصمیم داشت در تدوین قوانین و نظام جدید انقلابی، بخصوص در ارتش، حداكثر سعی و تلاش خود را بكند تا ساختار گذشته ارتش را تغییر دهد. وی در یكی از نیایشهای خود بعد ازانتخاب نمایندگی مردم در مجلس شورای اسلامی، اینسان خدا را شكر می گوید: « خدایا، مردم آنقدر به من محبت كرده اند و آنچنان مرا از باران لطف و محبت خود سرشار كرده اند كه به راستی خجلم و آنقدر خود را كوچك می بینم كه نمیتوانم از عهده آن به در آیم. تو به من فرصت ده، توانایی ده تا بتوانم از عهده برایم و شایسته این همه مهر و محبت باشم.» 

چمران  سپس به نمایندگی حضرت امام (ره) در شورای عالی دفاع منصوب شد و مأموریت یافت تا به طور مرتب گزارش كار ارتش را ارائه نماید.

پس از شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، دوران حماسه ساز و پرتلاش دیگری آغاز می شود . دكتر چمران در آن دوران  نمونه كامل ایثار، شجاعت و در عین فروتنی و كار مداوم و بدون سر و صدا و فقط برای رضای خدا بود . او بعد از حمله ناجوانمردانه ارتش صدام به مرزهای ایران و یورش سریع آنها به شهر ها و روستا ها و مردم بی دفاع ، نتوانست آرام بگیرد و به خدمت امام امت رسید و با اجازه ایشان و به همراه مقام معظم رهبری ، آیت الله  خامنه ای كه در آن زمان  نماینده دیگر امام در شورای عالی دفاع و نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی بود ، به اهواز رفت. از آنجایی كه او همیشه خود را در گرداب خطر می افكند و هراسی از مرگ نداشت، از همان بدو ورود دست بكار شد و در شب اول حمله چریكی ای را علیه تانكهای دشمن كه تا چند كیلومتری شهر اهواز پیشروی كرده بودند، آغاز كرد.

مصطفی چمران گروهی از رزمندگان داوطلب را  به گردخود جمع كرد وبا تربیت و سازماندهی آنان، ستاد جنگهای نامنظم را در اهواز تشكیل داد. این گروه كمكم قوت گرفت و منسجم شد و خدمات زیادی انجام داد. ایجاد واحد مهندسی فعال برای ستاد جنگهای نامنظم یكی از این برنامه ها بود، كه به كمك آن جاده های نظامی به سرعت و در نقاط مختلف ساخته شد و با نصب پمپ های آب در كنار رود كارون و احداث یك كانال به طول حدود بیست كیلومتر و عرض یكصد متر در مدتی كوتاه ، آب كارون را به طرف تانكهای دشمن روانه ساخت، بطوری كه آنها مجبور شدند چند كیلومتری عقب نشینی كنند و سدی عظیم مقابل خود بسازند.  این عمل فكر تسخیر اهواز را برای همیشه از سردشمنان به دور كرد .

یكی دیگر از كارهای مهم و اساسی او از همان روزهای اول، ایجاد هماهنگی بین ارتش، سپاه و نیروهای داوطلب مردمی بود كه در منطقه حضور داشتند. بازده این حركت و شیوه جنگ مردمی و هماهنگی كامل بین نیروهای موجود، تاكتیك تقریباً جدید جنگی بود. چیزی كه ابر قدرتها قبلاً فكر آن را نكرده بودند. متأسفانه این هماهنگی در خرمشهر به وجود نیامد و نیروهای مردمی تنها ماندند. او تصمیم داشت به خرمشهر  برود ولی به علت  خطر سقوط جدی اهواز، موفق نشد ولی چندین بار نیروهایی بین دویست تا یك هزار نفر را سازماندهی كرده و به خرمشهر فرستاد . آنان به كمك دیگر برادران خود توانستند در جنگی نا برابر مقابل حملات پیاپی دشمن تا مدتها مقاومت كنند.

پس از یأس دشمن از تسخیر اهواز، رژیم بعث عراق  سخت به فتح سوسنگرد دل بسته بود تا رویای قادسیه را تكمیل كند و برای دومین بار به آن شهر مظلوم حمله كرد و سه روز تانكهای حزب بعث  شهر را در محاصره گرفتند . روز سوم تعدادی از آنها توانستند به داخل شهر راه یابند. گزارش مهر همچنین می افزاید : دكتر چمران از محاصره تعدادی از یاران و رزمندگان شجاع خود در آن شهر سخت بر آشفته بود، با فشار و تلاش خود ومقام معظم رهبری  ، ارتش را آماده ساخت كه برای اولین بار دست به یك حمله خطرناك وحماسه آفرین و نابرابر بزنند و خود نیز نیروهای مردمی و سپاه پاسداران را در كنار ارتش سازمان دهی كرد و با نظامی نو و شیوه ای جدید از جانب جاده اهواز سوسنگرد به دشمن یورش بردند.

شهید چمران پیشاپیش یارانش، به شوق كمك و دیدار برادران محاصره شده در سوسنگرد، به سوی این شهر می شتافت كه در محاصره تانكهای دشمن قرار گرفت. او سایر رزمندگان را به سوی دیگری فرستاد تا نجات یابند وخود را به حلقه محاصره دشمن انداخت؛ در این هنگام بود كه نبرد سختی در گرفت؛ نیروهای كماندوی دشمن از پشت تانكها به او حمله كردند و او نیز  در مصاف با دشمن متجاوز، از نقطه ای به نقطه دیگر و از سنگری به سنگردیگر می رفت. كماندوهای دشمن او را به زیر رگبار گلوله های خود گرفته بودند، تانكها به سوی او تیر اندازی می كردند و او شجاعانه و بدون هراس از انبوه دشمن و آتش شدید آنها سریع، چابك، به آتش آنها پاسخ گفته و هر لحظه سنگر خود را تغییر می داد.

در این درگیری همرزم  چمران به شهادت رسید و اویك تنه به نبرد خود ادامه می داد و به سوی دشمن حمله می برد.  تا آنكه در حین « رقصی چنین در میانه میدان» از دوقسمت پای  چپ زخمی شد. با پای زخمی بر یك كامیون عراقی حمله برد و به غنیمت گرفت .  او به كمك جوان چابك دیگری كه خود را به مهلكه رسانده بود به داخل كامیون نشست واز دایره محاصره خارج شد .

دكتر چمران با همان كامیون خود را به بیمارستانی در اهواز رسانید و بستری شد. اما بیش از یك شب در بیمارستان نماند وبعد از آن به مقر ستاد جنگهای نا منظم رفت و دوباره با پای زخمی و دردمند به كار خود پرداخت. حتی در همان شبی كه در بیمارستان بستری بود، جلسه مشورتی فرماندهان نظامی (تیمسار شهید فلاحی، فرمانده لشگر92، شهید كلاهدوز، مسئولین سپاه و سرهنگ محمد سلیمی كه رئیس ستاد او بود)، استاندار خوزستان و نماینده امام در سپاه پاسداران (شهید محلاتی) در كنار تخت او در بیمارستان تشكیل شد .او در همان حال و همان شب پیشنهاد حمله به ارتفاعات الله اكبر را مطرح كرد.

شهید چمران به رغم اسرار و پیشنهاد مسئولین و دوستانش ، حاضر به ترك اهواز و ستاد جنگهای نا منظم و حركت به تهران برای معالجه نشد . تمام مدت را در همان ستاد گذراند،  در كنار بسترش و در مقابلش نقشه های نظامی منطقه، مقدار پیشروی دشمن و حركت نیروهای خودی نصب شده بود و او كه قدرت و یارای به جبهه رفتن نداشت، دائماً به آنها می نگریست و مرتب طرحهای جالب و پیشنهاد های سازنده در زمینه های مختلف نظامی، مهندسی و حتی فرهنگی ارائه می داد.

چمران پس از زخمی شدن، اولین بار برای دیدار با امام امت و بیان گزارش عازم تهران شد. به حضور امام رسید و حوادثی را كه اتفاق افتاده بود و شرح مختصر عملیات و پیشنهادهای خود را ارائه داد. حضرت امام (ره) نیز پدرانه و با ملاطفت خاصی  رهنمودهای لازم را ارائه می داد.

دكتر چمران از سكون و عدم تحركی كه در جبهه ها وجود داشت دائماً رنج می برد و تلاش می كرد كه باارائه پیشنهادها و برنامه های ابتكاری حركتی بوجود آورد. او اصرار داشت كه هرچه زودتر به تپه های الله اكبر و سپس به بستان حمله شود و خود را به تنگ چزابه كه نزدیكی مرز است رسانده تا ارتباطات شمالی و جنوبی نیروهای عراقی و مرز پیوسته آنان قطع شود. به گزارش مهر بالاخره در سی و یكم اردیبهشت ماه 1360، با یك حمله هماهنگ و برق آسا ارتفاعات الله اكبر فتح شد كه پس از پیروزی سوسنگرد بزرگ ترین پیروزی تا آن زمان بود.

شهید چمران به همراه رزمندگان شجاع اسلام در زمره اولین كسانی بود كه پا به ارتفاعات الله اكبر گذاشت؛ در حالی كه دشمن  هنوز در نقاطی مقاومت می كرد او و فرمانده شجاعش ایرج رستمی، دو روز بعد با تعدادی از یاران خود توانستند با فدا كاری و قدرت تمام تپه های شحیطیه (شاهسوند) را به تصرف در درآورند .

پس از پیروزی ارتفاعات الله اكبر، چمران  اصرار داشت نیروهای ایرانی هرچه زودتر، قبل از این كه دشمن بتواند استحكاماتی برای خود ایجاد كند، بسوی بستان سرازیر شوند كه این كار عملی نشد و خود او طرح تسخیر دهلاویه را با ایثار و گذشت و فداكاری رزمندگان جان بر كف ستاد جنگهای نا منظم و به فرماندهی ایرج رستمی عملی ساخت.

شهادت :در سی ام خرداد ماه 1360 یعنی یك ماه پس از پیروزی ارتفاعات الله اكبر، چمران در جلسه فوق العاده شورای عالی دفاع در اهواز با حضور مرحوم آیت الله اشراقی شركت و از عدم تحرك و سكون نیروهاانتقاد كرد و پیشنهاد های نظامی خود را از جمله حمله به بستان را ارائه داد. این آخرین جلسه شورای عالی دفاع بود كه  در آن شركت داشت و فردای آن روز، روز غم انگیز و بسیار سخت و هولناكی بود.

 در سحر گاه سی و یكم خرداد 1360 ، ایرج رستمی فرمانده منطقه دهلاویه به شهادت رسید و شهید دكتر چمران بشدت از این حادثه افسرده و ناراحت بود. غمی مرموز همه رزمندگان ستاد، بخصوص رزمندگان و دوستان رستمی را فرا گرفته بود. شهید چمران، یكی دیگر از فرماندهانش را احضار كرد و خود، او را به جبهه برد تا در دهلاویه به جای رستمی معرفی كند . در لحظه حركت، یكی از رزمندگان با سادگی و زیبایی گفت: « همانند روز عاشورا كه یكایك یاران حسین (ع) به شهادت رسیدند، عباس علمدار او(رستمی) هم به شهادت رسید و اینك خود او آماده حركت به جبهه است.»

بطرف سوسنگرد به راه افتاد و در بین راه مرحوم آیت الله اشراقی و شهید تیمسار فلاحی را ملاقات كرد. برای آخرین بار همدیگر را دیدند وبه حركت ادامه دادند تا اینكه به قربانگاه رسیدند .

چمران  همه رزمندگان را در كانالی پشت دهلاویه جمع كرد، شهادت فرمانده شان را به آنها تبریك و تسلیت گفت و با صدایی محزون و گرفته از غم فقدان رستمی، ولی نگاهی عمیق و پر نور و چهره ای نورانی و دلی مالا مال از عشق به شهادت و شوق دیدار پروردگار گفت: «خدا رستمی را دوست داشت و برد و اگرخدا ما را هم دوست داشته باشد، می برد.»

خداوند ثابت كرد كه او را نیز دوست دارد و به سوی خود فرا خواند. چمران در آن منطقه در حین سركشی به مناطق و خطوط مقدم  بر اثر اثابت تركش خمپاره های دشمن به شهادت رسید .

منبع:سایت شهیدآوینی

کی گفته شهدا مرده اند. نه خیر شهدا زنده اندوبامادارند زندگی می کنند.

بسمی رب الشهداوالصدیقین

بله شهداشرمنده ایم.

کی گفته شهدا مرده اند. نه شهدا زنده اندوبامادارند زندگی می کنند.وهرجایی احساس لغزش کنیم به ماازطریق یک وسیله می فرمایندکه این کار اشتباه است.

من از زمانی که به بلوغ رسیدم وافکارم به بلوغ رسیدوتکامل یافتم دنبال سوسول بازی ودختربازی بودم وازیت وآزار مردم راشروع کرده ام.وضعیت ظاهری من بالا وپایین ابروی من کلا گرفته بود.ودرروی بازویم دست چپ و راست برچسب خال کوبی وموهای سرم سیخ وفشن و انگشت نمای مردم بودم تمام دخترها ازدست من شاکی بودند.وهیچ چیز روقبول نداشتم وهمه چیز رو مسخره می کردم.تامیگفتندشهدا میگفتم:اینها چیه،اینها رفته اند تامعروف بشوند.تاکه؛درتاریخ 24/12/1384شب درخواب.خواب یک شهید رودیدم که بایک چهره نورانی بهم میگفت:فلانی این همه کاربخاطر چه واسه کی؟برای چی.بهم گفت.نه مارفتیم جنگ جنگیدم برای اینکه شما آسایش وآرامش داشته باشید. جنگیدیم،بخاطرناموس،بخاطرمیهن وطن ماجنگیدیم،بهم می گفت:فکر کن الان یکی دنبال ناموست هست؛چه کارمیکنی؟...خیلی درباره شهداوکارهای که شهدا انجام داده اند صحبت کرد.میگفت:درعملیات والفجر8 که عملیات درحال اجراءوبرای اینکه لو نره اون رزمنده زیر آب یه یهوایی عطسچه گرفت.چفیه روبافشار داد داخل دهانش که این عملیات انجام بپذیره. گفت فلانی فقط بیاوببین ماچه بودیم وچه کشیده ایم.که بعدازدیدن این خواب از خواب پریدم.وتاصبح توی فکر این شهید بودم...که به من چی گفت.یعنی چی؟حال چرامن باید این خواب روببینم تاصبح ساعت 8رفتم پیش فرمانده پایگاه گفتم سلام؛گفت چیه؟می خوای بری راهیان نور نمی دونم چی شدکه گفتم:آره....

یک چیزی واسه من جالب بود این بودکه دقیقایک ساعت دیگرحرکت راهیان بود.

منو فرستاد برای راهیان نور.تمام منطقه مسخره بازی در آوردم ومیگفتم باخود من اینجا توی این گرما چه کار می کنم.تا رسیدیم توی شلمچه اون توی غروب؛باخودم می گفتم من توی این گرما،این گردوخاک واینجا چکار می کنم.تا که دوباره همون شهید باچهره سفیدونورانی درکنار من آمدگفت فلانی دیدی ماچه بودیم،چی کشیدیم.من گفتم:چیزی ندیدیم.هرچی دیدیم خاک بود،گردوغبار،ماسه بود درکنارش خانه های خراب.تا این حرف روشنید گفت:پس چیزی که تابحال ندیدی الان می بینی؟ توی اون حال هوای که بودم فضای جنگ وجبهه را توی ذهن آوردوقتی دیدم رزمندگان ما چگونه جون میدادند وچگونه زندگی می کردندوچگونه بودند،ازخودم بی زار شدم وازگذشته خود پشیمان شدم وبه شهدا،خدا وائمه اطهار ایمان آوردم.وشب برای اسکان به خرمشهر آمدیم به سرویس بهداشتی محل اسکان رفتم وبا یک تیغ ته ریش سوسولی رو زدم وبرچسب خالکوبی را ازبین بردم ورفتم توی بازار خرمشهر لباس خریدم.از اون روز به بعد باخودم عهدکردم تازنده ام کار شهداروانجام بدم وبه منطقه عملیاتی جنگی جنوب کشور برم.

درآخربه این نتیجه رسیدم که جوانی خودمو بااین چیزها خراب نکنم.وخیلی زود آگاه شدم که کارهم اشتباه بودکه داشت انجام می شد.اما به لطف خدا7سال دارم دریادواره شهدا،پژوهش شهداوکارهای مربوط به شهدا دارم فعالیت میکنم به اسم خادم الشهدا ومانباید فراموش کنیم که همه ما مدیون خون الشهدا هستیم.چرا چون با رشادتهای خودوبارهبری حضرت امام خمینی(ره)وحضرت آیت ا..خامنه ایی نشان دادند که نمی گذاریم ظلم وستم برکشورماباشه.

ای غصه هايت قاتلم، هر شب دعايت می کنم

داغت نبينم جان من، جان را فدايت می کنم

بايد بلرزد قلبشان وقتی شنيدند اين سران

گفتی که من فعلا فقط دارم "نصيحت" می کنم

من با تو تنها سيدی، عهد اخوت بسته ام

محض گل روی شما، دارم رعايت می کنم

سلامتی رهبر عزيزمون حضرت امام خامنه ای صلوات

اسامی شهدای شهرستان عباس آباد


ردیف نام شهید نام عملیات تاریخ عملیات عملیات/تاریخ تولد ردیف نام شهید نام عملیات تاریخ عملیات عملیات/تاریخ تولد 1 سرلشکرشهیدحاج حسن تهرانی مقدم       24 شهید حجت اله روشن       2 سردارشهیدحجت السلام سیدمحمدنقیب پور کربلای5شلمچه 23/10/65 1338-روحانی 25 شهیدحامدحامدنژاد-علی اصغر فاو 28/1/67 1351-پاسدار 3 سردارشهیدحجت الاسلام محمددرویش امیری-محمدصادق اسلام آبادغرب 3/7/67 1344-مرصاد 26 شهیدحکمت اله برخی-خلیل اسلام آبادغرب 21/9/68 1348-سرباز 4 سردارطلبه شهیدعلی اکرم شرجپور-علی اصغر شلمچه 7/6/61 1342-روحانی 27 شهیدمهرزادسعیدساعدی-ذبیع الله جاده بوکان مهاباد 8/6/61 1341-گروهبان یکم 5 طلبه شهیدعلی زرودی       28 شهیدرجب جورسرا-آقاجان خرمشهر 3/3/61 1339-پاسدار 6 شهیدحجت السلام والمسلمین ابوالقاسم رزاقی-احمد اهواز 1/12/64 1331- 28 شهیدصفرزینتی-یحیی شهرک ماهوت عراق 1/4/66 1349-پاسدار 7 سردارشهیدابراهیم جهانبین       29 شهیدخیراله ملاحسینی-یوسفعلی شهرک ماهوتعراق 5/4/66 1344-پاسدار 8 سردارشهیدرستم شرچپور شهرفاو 23/11/64 1342-پاسدار 30 شهیدفتح علی گلیج-الله یار مریوان 28/11/62 1331-پاسدار 9 سردارشهیدمحمد ابراهیم موسی پسندی       31 شهیدحسن علی کراتی(صداقت جو)-یعقوبعلی خرمشهر 10/2/61 1343-بسیجی 10 سردارشهید ایرج نجفی-احمد شلمچه 314/67 1348-پاسدار 32 شهیدحمزه سلیبینی مقدم-محمدعلی جبهه کردستان 20/11/61 1341-پاسدار 11 شهیدمجیدنوروزپلنگی       33 شهیدنوربخش آهنگرقربانی       12 شهیدامیرهوشنگ قناد-کاظم کردستان 19/3/59 1330-پاسدار 34 شهیدسیدرضاهاشمی       13 شهید فرهادکارمچال-علی شیلر 5/5/67 1347-سرباز 35 شهیدسیدجوادهردورودهاشمی-سیدعلی اصغر مریوان والفجر4 1/8/62 1346-پاسدار 14 شهید سعیدشاطرزاده-ابراهیم جزیره مجنون 4/4/67 1350-پاسدار 36 شهیدحسینعلی جمالی-نظرعلی شلمچه 11/3/66 1346-پاسدار 15 شهیدجعفرقربان پسندی-مسلم اروندرود 30/3/67 1347-پاسدار 37 شهیدرضاولی زاده       16 شهیدعلیرضاجاری       38 شهیدسیدجلال سی بن محمدی       17 شهیدامیرعلی عبدالله زاده       39 شهیدایرج اصغرحیدری-عقیل شوش دانیال 1/1/61 1341-سرباز 18 شهیدحسن تقی پور       40 شهیدابراهیم شکرحیدری-شعبان قصرشیرین 2/7/66 1347-سرباز 19 شهیدصفرعلی نشتائی       41 شهیدقربانعلی شریف کاظمی-غلامحسین سردشت-مهاباد 3/6/63 1341-سرباز 20 شهیدابوطالب پورعلی       42 شهیدمحمدشریف کاظمی- غلامحسین اسلام دشت - مریوان 13/11/64 1347-پاسدار 21 شهیدموسی شیرزاد       43 شهیدعبدالحسین پورصدیقی-احسان ا... فاوعملیات والفجر8 29/11/64 1345-پاسدار 22 شهیدسلمان زرودی       44 شهیددلاورعینعلی زاده غرب رودکرخه 5/9/59 1339-تکاورشهید 23 شهیدرمضانعلی قلیج خانی       45 شهیدفرهادمحمدپور       46 شهیدشعبانعلی آقابابایی مقدم       70 شهیدغلامرضا حسن عباسی-علی خونین شهر-خرمشهر 10/2/61 1323-بسیجی 47 شهید هوشنگ ادیب مهدیه اهواز 10/2/61 1341-سرباز 71 شهیدمحمد باطبی طراح خرمشهر 10/2/61 1347-بسیجی 48 شهیدارسطوکلاراحمدی-رحیم جفیر 11/9/61 1341-سرباز 72 شهیدکریم محسنی       49 شهیدمقصود سلیبینی مقدم-موسی مریوان 28/11/62 1343-پاسدار 73 شهیدهادی شیخی       50 شهیداحسان اله رجب هردویی       74 شهیدحسن شهردمی       51 شهیدحسن دلاور-یحیی 5انگیزه سنندج 30/7/65 1342-سرباز 75 شهید صادق کهوند       52 شهیدحسین اسدنعیمی-اسماعیل شلمچه-کربلای5 13/12/65 1348-پاسدار 76 شهیدشعبانعلی مهدیزاده فاو(والفجر8) 28/11/64 1315-پاسدار 53 شهیدعلی احمدلنگا-شعبانعلی سردشت 14/2/64 1345-رزمنده فداکار 77 شهیدعباسعلی ولی ادیبی-قاسم خط مرزی موسیان 16/8/61 1343-پاسدار 54 شهیدکوروش لاهوتی       78 شهیدیوسف سلیمان عباسی-سلیمان شلمچه 30/11/65 1349-پاسدار 55 شهیدجهانشاه(جاوید)میرزا امرجی کوشک 4/4/67 1347-سرباز 79 شهیدایرج حسن امرجی-مختار آبادان 12/4/60 1341-سرباز 56 شهیدعلی محمودی لرگانی-محمد سرپل ذهاب 20/7/59 1338-سرباز 80 شهیدجعفرسیاه مشته ای       57 شهیدرحمت اله انگورج تقوی       81 شهید یوسف خستوی-محمدباقر مریوان 17/6/66 1348-پاسدار 58 شهیدستارمرتمی-کریم سردشت 6/4/62 1342-سرباز 82 شهیدمحمدجوانمردی-رمضانعلی محورکوشک 7/5/61 1344-پاسدار 59 شهیدسبحانعلی عباسپور-شعبان قروه سنندج 9/7/61 1340-سرباز 83 شهیدقدیرشهردمی       60 شهیدحاج سبزعلی مرادپسندی-کاظم مهران 12/04/65 1298-پاسدار 84 شهیدمرتضی رفیعی-حسین غرب کردستان 25/6/64 1348-سرباز 61 شهیدپرویزکهنسال       85 شهیدحسن شریفی       62 شهیدذبیح اله شهردمی   03/03 آزادی خرمشهر 86 شهیدحجت اله شعبانی   03/03 آزادی خرمشهر 63 شهیدعیسی شهردمی       87 شهیدعلی خواجوی-محمدعلی چنانه 23/12/69 1349-سرباز 64 شهیدمرتضی شیخ حسنی-علی اوسط سردشت 28/4/63 1344-پاسداروظیفه 88 شهیدمصیب رستم پور- آقاجان سردشت(اسلام آباد) 28/5/67 1346- پاسدار 65 شهیدایرج نورمحمدی جبهه اهواز 27/7/1359 1324- 89 شهیدکیومرث علی عباسیان-حسین مهران 28/10/59 1340-سرباز 66 شهیدموسی یوسف لنگاء       90 شهیدمالک خردمند       67 شهیدجلال بائوج لاهوتی       91 شهیدعلی عمران کیااشکوریان       68 شهیدعلی محمدمرادپسندی       92 شهیدمحمدوریج کاظمی       69 شهیداحمدرضا نورمحمدی-علی محوربانه کردستان 13/12/68 1347-تکاور 93 شهیدمهرورز اسماعیلی       94 شهیدشکراله خواجه خسان-توکل رودخانه دویرج 10/2/65 1345-سرباز 118 شهیدشعبانعلی محمودی       95 شهیدابرج یوسفی       119 شهیدتقی میرزاپرچی       96 شهیدرضارهنما-صادق علی اشنویه 20/6/72 1350-پاسدار وظیفه 120 شهیدرمضان احمدعباسی-یونس خونین شهر 8/2/61 1342-بسیجی 97 شهیدمقصود واحد       121 شهیدمحمدمرتمی       98 شهیدقربانعلی یوسفی       122 شهیدشهیدنوربخش مرادکلاری       99 شهیدسیدجعفرحبیب حسینی-سیدکاظم حلبچه والفجر10 2/1/67 1346-پاسدار 123 شهیدکاوه محمدعباسی-محمدحسن دیوان دره 11/2/62 1343-پاسدار 100 شهیدابونصر رودگر صفاری       124 شهیدعلی سلطانی       101 شهیدمحمدیزدانی       125 شهیدفضل اله نورمحمدی       102 شهیدعزیزرستم پور       126 شهیدیوسف ماشابااوجی       103 شهیدحجت اله فلاح       12. شهیدبهرام بابا       104 شهیدبهرام رفیعی پور       128 شهیدعبداله ترکمانی       105 شهیدعلی اصغرفلاح       129 شهیدداودطاووس پور       106 شهیدمحمدرستگاری   03/03 آزادی خرمشهر 130 شهیدرحیم احمدی       107 شهیدفرهادفرجی       131 شهیدجهانگیرصداقتی       108 شهیدغلامحسین رجبی       132 شهیدمجیدبهاری       109 شهیدحسین فرجپور       133 شهیداکبرصالحی       110 شهیدجوادرضاحیدری       134 شهیدغلامرضابراری       111 شهیدهادی گرجی-جعفر کامیاران 17/8/62 1342-سرباز 135 شهیدمرتضی شفیع کلاری       112 شهیدناصرتیلرودی       136 شهیدمهرداد علیشیری       113 شهیدمحمد علینژاد-قنبر خرمشهر 3/3/61 1337-سرباز 137 شهیدعین اله شفیعی       114 شهیدشعبانعلی گلیریدکلاری       138 شهیدصفرعلی پایاب       115 شهیدکامبیززرودی       139 شهیدشهریاردرخشان فر       116 شهیدهمت زرودی       140 شهیدصفررستمی       117 شهیدکیومرث زرودی       141 شهیدنادرسلیمی       142 شهیدفرامرز زرودی       165 شهیدمنصورسلطان علیزاده       143 شهیدعلی اعظم سلطانی       166 شهیدشاهپورسلطانی       144 شهیدسعیدزندی عمارلوئی       167 شهیدمحمدتهرانی مقدم       145 شهیدامان اله اسماعیل کلاری       168 شهیدغلامعلی حسنی       146 شهیدرستگارابوالقاسمی مقدم       169 شهیدعباس فلاح       147 شهیدمحمدحسین علیزاده       170 -شهیدنادرحسین زاده       148 شهیدحبیب اله تسکاصادقی-محمدهادی       171 شهید علی اکبرقاضی       149 شهیدابوالحسن محمدی       172 شهید روح اله حبیبی       150 شهیدغلامرضاعباسزاده       173 شهیدابراهیم قاسم دیزانی       151 شهیدجمشیدعبادتی       174 شهیدابراهیم جعفری       152 شهیدحاج محمددلفان آذری       175 شهیدخلیل قاسمیان       153 شهیدهمت علیزاده       176 شهیدمحمدجعفرنژاد       154 شهیداحمدرمضان زاده       177 شهیدایرج جعفری       155 شهیدابراهیم غریاق زندی       178 شهیدابوطالب جعفری       156 شهیداحمدرمضانی       179 جانباز سر افرازمهدی مقدم       157 شهیداسحاق غلامی       180 جانبازسرافرازبهرام پورمرادی       158 شهیدمحمداصدقی       181 جانبازسرافرازصابربهرامی       159 شهیدفرهنگ طهماسبی       182         160 شهیدموسی داوودنتاج   03/03 آزادی خرمشهر           161 شهیدحافظ دولتشاهی                 162 شهیدبرات شیرمحمدی                 163 شهیدمنصورپناهی                 164 شهیدغلامعلی حسنی                

شهدای ورزشکارشهرستان عباس آباد

شهدای ورزشکارشهرستان عباس آباد

۱-شهیدپرویز کهنسال

۲-شهیدهوشنگ ادیب

۳-شهید عباس فلاح

۴-شهیدصادق کهوند

۵-شهیدمجیدبهاری

۶-شهیدسلطان علیزاده

۷-شهید ابراهیم جعفری

۸-شهید حسن تقی پور

آیا به همین زودی بایدپلاک های غبارگرفته مفقودالجسدهایمان ازگردن غیرت فرو افتد.

بسم رب الشهداوالصدیقین
محور پاسگاه زید (27 تیر 1361) نیمه‌شب یکشنبه 27 تیرماه، گردان های در گیر در مرحله دوم عملیات رمضان به دلیل گذشت زمان و نزدیک شدن صبح، از تعدای از نیروهای داوطلب می خواهند که از میدان مین پیش رو سریع تر گذر کرده و معبری برای عبوردیگر رزمندگان باز کنند. از میان 150 نفر داوطلب به 20 نفر از آنان اجازه ی ورود به میدان مین داده می شود و اغلب این 20 نفر نیز به شهادت رسیدند.
بعد از رفتن شما سخت تنها شدیم، همه حرفهایمان رنگ و بوی دلتنگی به خود گرفت،ای فرشته های خفته بر میدان مین، ای خدایان شجاعت و عشق، این درد فراق را تنها می توانم به آسمان در دل شب بگویم و در میان ستاره ها به جستجوی شما بر خیزم، این روزها از هجر فراغ شما،تنها می توانم دلتنگی هایم را به چهار دیواری گلزار شهدا بگویم، بعد از رفتن شما چقدر زخم زبان شنیدیم،زخم ها تنها در دلمان باز شد، چه زود بسیجی گمنام شد ، مگر شما جاده ی زندگی شان را هموار نکرید، معبرهای آتشین را به جان نخریدید، تا مدلهای بیشمار بی ام و و بنز و پرادو در شهر جولان دهند و در ویلاهای کنار دریاشان با سگانشان رژه مرگ بروند، ، چه زود فراموشتان کردند، هنوز سخت است باور کنم هشت سال دفاع مقدس به سخره گرفته می شود، چقدر دوست دارم بر آن خاکی که خفته اید سجده کنم و عشق را در دانه های داغ شن های محور زید جستجو کنم...
شهادت شهید آوینی در میدان مین: كم كم از آنچه در بیابان است رو بر می گرداند... آسمان فكّه آبی است با ابر های پرپشت... نور در میانشان تلالو می كند... باد بهار با خودش رایحه ای برای دشت می آورد... سیّد مرتضی بو می كشد... عمیق بو می كشد... ناگهان غمی بر دلش می نشیند... روزی بود كه این دشت پر از سر و صدا بود... بر آنهایی كه اینجا گرفتار شده بودند چه گذشت...فكّه اسیر شده بود... نمی شد رهایش كرد... فكّه ماند بی آنكه راهی برای بازگشت پیدا شود... رزمندگان ماندند و از تشنگی مردند... از عطش... سیّد مرتضی جرعه ای از قمقمه آب نوشید... شور بود! ... مرتضی تعجّب كرد!... به زمین انداختش... چشم هایش را بست... سرش گیج رفت...كسی در ذهنش فریاد كشید: * یاااااااااا علی..... !!! * مرتضی قدم آخر را محكم تر از همیشه برداشت!...
پایش را روی مین والمری گذاشت... ضامن رها شد... دشت صدای انفجار را شنید... سیّد مرتضی بر زمین افتاد... یك لحظه آسمان را نگاه كرد... لبهایش را به داخل كشید و با زبان خیسشان كرد و... چشم هایش را بست...
لحظاتی قبل دوست همرزمم آقای سعید رمضانعلی که در عملیات بدر در یک دسته بودیم، به اطلاعم رساند که حاج محمود کلهر نیز که در همان عملیات با او بودیم (وی در عملیات والفجر هشت دوچشم خود را از دست داد و مجروح شیمیایی هم بود) به ملکوت اعلا شتافت، خیلی دلتنگم و پریشان:

 یاران چه غریبانه، رفتند از این خانه
هم سوخته شمع ما، هم سوخته پروانه

بشکسته سبوهامان، خون است به دل‌هامان
فریاد و فغان دارد، دردى‌کش میخانه

هر سوى گذر کردم، هر کوى‌ نظر کردم
خاکستر و خون دیدم؛ ویرانه به ویرانه

افتاده سرى سویى، گلگون شده گیسویى
دیگر نبود دستى تا موى کند شانه

ای وای که یارانم، گل‌های بهارانم
رفتند از این خانه، رفتند غریبانه

دستى كه ورق مى زند اين خاطره ها را

بايد بنويسد غم جان كندن ما را

مانديم و شما بال گشوديد از اين شهر

رفتيد به جايى كه ببينيد خدا را

تقدير همين بود بمانيم و بپوسيم

آلوده كنيم از نفس خويش فضا را

انصاف همين نيست كه از آن همه خوبى

بر كوچه بگيريم فقط نام شما را

ديشب كسى از عرش فرود آمد و ديديم

برگردنش انداخت پلاك شهدا را

ياحق

زندگینامه شهید سید مرتضی آوینی از زبان خودش
من بچه شاه عبدالعظیم هستم و درخانه‌ای به دنیا آمده و بزرگ شده‌ام كه درهر سوراخش كه سر می‌كردی به یك خانواده دیگر نیز برمی‌خوردی.
اینجانب - اكنون چهل و شش سال تمام دارم. درست سی و چهار سال پیش یعنی، درسال 1336 شمسی مطابق با 1956 میلادی در كلاس ششم ابتدائی نظام قدیم مشغول درس خواندن بودم. در آن سال انگلیس و فرانسه به كمك اسرائیل شتافته و به مصر حمله كردند و بنده هم به عنوان یك پسر بچه 12-13 ساله تحت تأثیر تبلیغات آن روز كشورهای عربی یك روزی روی تخته سیاه نوشتم: خلیج عقبه از آن ملت عرب است. وقتی زنگ كلاس را زدند و همه ما بچه‌ها سر جایمان نشستیم اتفاقاً آقای مدیرمان آمد تا سری هم به كلاس ما بزند. وقتی این جمله را روی تخته سیاه دید پرسید:« این را كه نوشته؟» صدا از كسی درنیامد من هم ساكت ، اما با حالتی پریشان سر جایم نشسته بودم.
ناگهان یكی از بچه‌ها بلند شد و گفت:« آقا اجازه؟ آقا، بگیم؟ این جمله را فلانی نوشته و اسم مرا به آقای مدیر گفت. آقای مدیر هم كلی سر و صدا كرد و خلاصه اینكه: «چرا وارد معقولات شدی؟» و در آخر گفت:« بیا دم در دفتر تا پرونده‌ات را بزنم زیر بغلت و بفرستمت خانه.» البته وساطت یكی از معلمین، كار را درست كرد و من فهمیدم كه نباید وارد معقولات شد.
بعدها هم كه در عالم نوجوانی و جوانی، گهگاه حرفهای گنده گنده و سؤالات قلمبه سلمبه می‌كردیم معمولاً‌ به زبان‌های مختلف حالیمان می كردند كه وارد معقولات نباید بشویم. مثلاً‌ یادم است كه در حدود سال‌های45-50 با یكی از دوستان به منزل یك نقاش‌كه همه‌اش از انار نقاشی می‌كشید، رفتیم. می‌گفتند از مریدهای عنقا است و درویش است. وقتی درباره عنقا و نقش انار سؤال می‌كردیم با یك حالت خاصی به ما می‌فهماند كه به این زودی و راحتی نمی‌شود وارد معقولات شد. تصور نكنید كه من با زندگی به سبك و سیاق متظاهران به روشنفكری نا آشنا هستم، خیر من از یک راه طی شده با شما حرف میزنم .من هم سالهای سال در یكی از دانشكده‌های هنری درس خوانده‌ام، به شبهای شعر و گالری های نقاشی رفته ام.موسیقی کلاسیک گوش داده ام. ساعتها از وقتم را به مباحثات بیهوده درباره چیزهایی كه نمی‌دانستم گذرانده‌ام. من هم سال‌ها با جلوه فروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیسته‌ام. ریش پروفسوری و سبیل نیچه‌ای گذاشته‌ام و كتاب «انسان تك ساختی» هربرت ماركوز را -بی‌آنكه آن زمان خوانده باشم‌اش- طوری دست گرفته‌ام كه دیگران جلد آن را ببینند و پیش خودشان بگویند:«عجب فلانی چه كتاب هایی می‌خواند، معلوم است كه خیلی می‌فهمد.»... اما بعد خوشبختانه زندگی مرا به راهی كشانده است كه ناچارشده‌ام رودربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران كنار بگذارم و عمیقاً بپذیرم كه«تظاهر به دانایی» هرگز جایگزین «دانایی» نمی‌شود، و حتی از این بالاتر دانایی نیز با «تحصیل فلسفه» حاصل نمی‌آید. باید در جست و جوی حقیقت بود و این متاعی است كه هركس براستی طالبش باشد، آن را خواهد یافت، و در نزد خویش نیز خواهد یافت.
و حالا از یك راه طی شده با شما حرف می‌زنم. دارای فوق لیسانس معماری از دانشكده هنرهای زیبای دانشگاه تهران هستم. اما كاری را كه اكنون انجام می دهم نباید با تحصیلاتم مربوط دانست. حقیر هرچه آموخته‌ام از خارج دانشگاه است. بنده با یقین كامل می‌گویم كه تخصص حقیقی درسایه تعهد اسلامی به دست می‌آید و لاغیر. قبل از انقلاب بنده فیلم نمی‌ساخته‌ام اگر چه با سینما آشنایی داشتم. اشتغال اساسی حقیر قبل از انقلاب در ادبیات بوده است. اگر چه چیزی – اعم از کتاب یا مقاله – به چاپ نرسانده‌ام. با شروع انقلاب حقیر تمام نوشته‌های خویش را اعم از تراوشات فلسفی، داستان‌های كوتاه، اشعار و .... در چند گونی ریختم و سوزاندم و تصمیم گرفتم كه دیگر چیزی كه «حدیث نفس» باشد ننویسم و دیگر از خودم سخنی به میان نیاوردم. هنر امروز متأسفانه حدیث نفس است و هنرمندان گرفتار خودشان هستند. به فرموده خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی«رحمه‌الله علیه»
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
سعی كردم كه خودم را از میان بردارم تا هرچه هست خدا باشد و خدا را شكر بر این تصمیم وفادار مانده‌ام. البته آنچه كه انسان می نویسد همیشه تراوشات درونی خود او است- همه هنرها اینچنین‌اند كسی هم كه فیلم می‌سازد اثر تراوشات درونی خود اوست- اما اگر انسان خود را در خدا فانی كند آنگاه این خداست كه در آثار ما جلوه‌گر می‌شود. حقیر اینچنین ادعائی ندارم اما سعی‌ام بر این بوده است.
با شروع كار جهاد سازندگی در سال 58 به روستاها رفتیم كه برای خدا بیل بزنیم. بعدها ضرورت‌های موجود رفته رفته ما را به فیلمسازی برای جهاد سازندگی كشاند. در سال 59 به عنوان نمایندگان جهاد سازندگی به تلویزیون آمدیم و در گروه جهاد سازندگی كه پیش از ما بوسیله كاركنان خود سازمان صدا وسیما تأسیس شده بود، مشغول به كار شدیم. یكی از دوستان ما در آن زمان «حسین هاشمی» بود كه فوق لیسانس سینما داشت و همان روزها از كانادا آمده بود. او نیز به همراه ما به روستاها آمده بود تا بیل بزند. تقدیر این بود كه بیل را كنار بگذاریم و دوربین برداریم. بعدها «حسین هاشمی» با آغاز تجاوزات مرزی رژیم بعث به جبهه رفت و در روز اول جنگ در قصر شیرین اسیر شد – به همراه یکی از برادران جهاد بنام «محمد رضا صراطی» – ما با چند تن از برادران دیگر، كار را تا امروز ادامه دادیم. حقیر هیچ كاری را مستقلا˝ انجام نداده‌ام كه بتوانم نام ببرم. در همه فیلمهایی كه در گروه جهاد سازندگی ساخته شده است سهم كوچكی نیز – اگر خدا قبول كند – به این حقیر می‌رسد و اگر خدا قبول نكند كه هیچ.
به هر تقدیر، من فعالیت تجاری نداشته‌ام. آرشیتكت هستم! از سال 58 و 59 تاكنون بیش از یكصد فیلم ساخته ام كه بعضی عناوین آنها را ذكر می كنم: مجموعه«خان گزیده‌ها»، مجموعه «شش روز در تركمن صحرا»، «فتح خون»، مجموعه«حقیقت»، «گمگشتگان دیار فراموشی(بشاگرد)»، مجموعه «روایت فتح» - نزدیك به هفتاد قسمت- و در چهارده قسمت اول از مجموعه «سراب» نیز مشاور هنری و سرپرست مونتاژ بوده‌ام. یك ترم نیز در دانشكده سینما تدریس كرده‌ام كه چون مفاد مورد نظر من برای تدریس با طرح درس‌های دانشگاه همخوانی نداشت از ادامه تدریس در دانشگاه صرف نظر كردم. مجموعه مباحثی را كه برای تدریس فراهم كرده بودم با بسط و شرح و تفسیر بیشتر در كتابی به نام «آینه جادو» - بالخصوص در مقاله‌ای با عنوان تأملاتی درباره‌ سینما كه نخستین بار در فصلنامه سینمایی فارابی به چاپ رسید – در انتشارات برگ به چاپ رسانده‌ام.


سردار شهید محمد اصغریخواه در2/3/1340 در روستای فتیده شهرستان لنگرود در یک خانواده مستضعف ولی متدین و مذهبی پا به عرصه وجود نهاد. تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در زادگاهش پشت سر نهاد و متوسطه را در شهرستان لنگرود با نمرات عالی سپری کرد و برای ادامه تحصیل در کنکور شرکت نمود و دو مرحله در دانشگاه امام حسین (ع) پذیرفته شد ولی با توجه به نیاز زمان حضور در جبهه را ارجح به حضور در دانشگاه دانست.
به گزارش فارس، شهید اصغریخواه تحصیلات دبیرستان را در مدرسه ملی مهدوی گذراند که توسط روحانیون اداره می شد و به همین علت روح آزادی خواهی از همان زمان تحصیل در او تعالی پیدا کرد و در جلسات مخفیانه روحانیون مبارز که در روستای فتیده ولنگرود برگزار می گردید شرکت می کرد.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و برای حفظ دستاوردهای آن ابتدا در کمیته انقلاب اسلامی شروع به فعالیت کرد و با تشکیل سپاه لنگرود جذب سپاه شد و تلاشی بی امان نمود، بویژه در اوایل پیروزی که اوج شیطنت گری نوچه های آمریکا و دشمنان قسم خورده انقلاب بود، در سرکوبی آنان و پاک سازی شهرستان لنگرود و روستای تابعه تلاش بسیار کرد .محمد، مدتی مسئول عملیات سپاه و مدتی هم فرماندهی بسیج را بر عهده گرفت.
سال 59 با سرکار خانم هاشمیان ازدواج کرد و ثمره آن دو فرزند (یک پسر و یک دختر) است.
با شروع جنگ تحمیلی بارها و بارها به میادین نبرد با دشمن کافر بعثی عزیمت نمود و مردانه در عملیات: ثامن الائمه، فتح المبین، بیت المقدس، رمضان، کربلای 5و4، نصر 4 جنگید و از خود دلاوری و رشادت زیادی بجا گذاشت. مدیریت و توانمندی او باعث شده بود که فرماندهی گردانهای امام حسین (ع) امام رضا (ع) و کمیل در زمانهای مختلف به وی سپرده شود و حتی پس از عملیات به علت موج گرفتگی شدید مدتی نتوانست در جبهه حضور پیدا کند، لذا سعی کرد در امور تعلیم و تربیتی شهرستان لنگرود به تربیت علوم قرآنی فرزندان آن خطه بپردازد و نیز مسئولیت مانورهای شهرستان چون (ما نور آزادی و قدس و خندق ) و مسئولیت واحد بسیج سپاه لنگرود را بر عهده بگیرد ولی روح آزاده او با این خدمات آرام نمی گرفت. مجدد راهی جبهه های جنگ شد، محمد به همسر مکرمه و فرزندان دلبندش و پدر و مادر عزیزش بسیار عشق می ورزید ولی دفاع از اسلام و یگان اسلامی را در اولویت برنامه های زندگی خود قرار داده بود. او با نوشتن نامه هایی برای فرزندان خردسالش و پیش بینی روزهای آتیه آنها که بدون حضور فیزیکی پدر سپری خواهد شد و علت ایثارگری اش و اعزام های مکررش به جبهه های نبرد و فلسفه انتخاب نام سجاد برای فرزندش، مبارزه با ظلم و ستم، دفاع از مظلوم، حمایت از ولایت فقیه و اطاعت از آن و... توصیه و تاکیدهای فراوان داشته و پس از ماهها جنگیدن بی امان سرانجام در 9 /1/ 1367 در عملیات والفجر 10 پس از وارده کردن صدمات سهمگین به دشمن بعثی عراق به درجه رفیع شهادت نائل آمد و پیکر مطهرش تا 2 سال و نیم بر بلندای بانی بنوک باقی ماند، و در مهر ماه 69 پس از تشیع با شکوه در مزار شهدای لنگرود و در کنار همرزمانش بخاک سپرده شد.
آنچه پیش روی شماست دل نوشته ای از لحظه وداع دختر با پدرش در آخرین دیدارشان است:
راستی آن روز یادت هست؟ آخرین روزی که از کنارم می رفتی؟ روزی که توان جدا شدن از همدیگر را نداشتیم؟ گویی نیرویی قلبهامان را به هم گره زده بود. نمی دانم آن روز حال عجیبی داشتم گرچه کوچک بودم اما هنوز آن بی قراری ها یادم هست. هنوز هم اشک های ملتمسانه و کودکانه ام را به یاد دارم، هنوز هم غربت رفتنت به خاطرم مانده است.
چه سخت بود آن لحظات، و چه سنگین می گذشت آن دقایق آخر.
براستی مرا توان جدا شدن از آغوشت نبود، گویی کسی برای همیشه گرمای آغوشت را از من گرفت و تا ابد شنیدن صدای قلب تو را از من دریغ می کند.
انگار تمام وجودم را از من جدا می کنند، نمی دانم شاید می دانستم که آخرین بار خواهد بود که نازهای شیرینم را خریدارخواهی بود؟ به چشمانت که می نگریستم گویی با من سخن می گفتند و آنها نیز توان جدایی نداشتند.
در چشمان تو اشک موج می زد و عاقبت این اشک ها بغض نشکفته ام را شکوفا نمودند. هر قطره اشکی که می ریختم دردی بر غربتم می افزود.
من و تو چشم در چشمان هم و در آغوش هم می گریستیم، درون هر دویمان غوغایی بود، و مادر فقط نگاهمان می کرد و بغض در گلویش را به سختی فرو می برد، آغوش می گشود که دوباره برگردم اما مگر می شد، ولی تو باید می رفتی تا چگونه رفتن را به همگان بیاموزی، باید می رفتی چرا که فرشتگان مهیای آمدنت شده بودند بالاخره مرا به سختی از آغوشت جدا ساختی به مادر سپردی. گویی روحم را از کالبدم جدا می کردی!
راستی یادت هست به مادر گفتی خداحافظ می روم اما انتظار نداشته باش که برگردم و پشتم را نگاه کنم زیرا اشکهایش اراده ام را سست و پاهایم را بی رمق خواهد کرد، تو می رفتی و من تا ته کوچه رفتنت را می نگریستم و اشک از چشمانم آرام آرام بر گونه های کوچکم می ریخت، گویی تمام وجودم را با خود می بردی، انگار تمام آرزوهایم به پایان رسیده است.
خود را سخت به سینه مادر می فشردم تا شاید دردم التیام یابد و تو لحظه به لحظه از من دور ودورتر می شدی و من لحظه به لحظه به غربت و تنهایی نزدیک و نزدیکتر، آنقدر دور شدی که انتهای کوچه دیگر ندیدمت و یک بار هم برنگشتی. وقتی رفتنت را باور کردم گویی این ابیات را در وجودم زمزمه می کرد:
می گفت شبی به خانه برمی گردم با سبز ترین نشانه بر میگردم
می گفت، ولی دلم گواهی می داد یک روز به روی شانه بر میگردد
رفتی و تو را برای همیشه به خدا سپردم نازنین.
آرام باش، نگران نباش؛ من دیگر به تنهایی خو گرفته ام. من هم دیگر با شادی های کودکانه وداع کرده ام و بهار آرزوها را به فراموشی سپرده‌ام.
آسوده باش و با فرشتگان مهربانی کن، من از خدا برایت شادی و آرامش روح را می طلبم.
*دخترت سوده. سال ۱۳۷۸
 

بعدازشهداچه کردیم.شهداشرمنده ایم.

امروزه زنده نگه داشتن یادوخاطره شهدا کمتر ازشهادت نیست. (امام خامنه ای)

ازشهداچه بگویم.چه بنویسم

شهدا مانند آیه قرآن مقدس اندپس مواظب باشیم خونشان راه فرش مانشوند.

خواهرم!زینب گونه حجابت راکه کوبنده ترازخون من است حفظ کن.

وصیت نامه شهیدموسی داوودنتاج

وصیت نامه شهیدموسی داوودنتاج

بسم رب الشهداوصدیقین وبشرالصابرین الذین اذااصابتهم مصیبه قالوا انّاللّه وانّاالیه راجعون

مژده به صبرکنندگان،آنانکه چون به حادثه سخت وناگواری دچار شوند،صبوری پیشه کنندوگویندمابه فرمان خداآمده وبه سوی اوبازمی گردیم.

حالا که بدن های مابرای مردن آفریده شده پس چه بهترکه این مرگ در راه خداباشد.(امام خمینی)

اگر این جنگ بیست سال هم طول بکشدباکمال قدرت ایستاده این.(امام خمینی)

همه بدانیدکه من بامیل ورغبت خویش به جبعه ی حق علیه باطل رهسپار شدم تابتوانم بااهدای جانم خدمت کوچکی  به اسلام  بکنم.هرچند شایسته آن نیستم تابرای شما ملت حرفی بزنم اما لازم دیدم چندنکته  ای رایادآوری نمایم.اول اینکه به یادخداباشیدکه بایادخدا دلها آرام  میشود.دوم اینکه سعی کنید شرایط ظهور امام زمان (عج)راهرچه بهتر آماده نمایید.گوش به فرمان امام باشیدکه او نائب برحق امام زمان می باشدووحدت ویکبارچگی خویش  راحفظ نماییدکه دشمنان درپراکنده کردن شمادارند.

چند کلام باشما مردم سلمانشهر،شمابدانید که رزمندگان درجبعه هاجان خویش رانثارمی کنندوهیچ ناراحت نیستند اماشماباازدست    دادن مال خویش  ناراحت می باشید(البته عده ای ازشما) وای به حال کسانی که دراین دنیابه فکر زراندوزی باشندکه درآخرت جایی ندارند.تنها رمزپیروزی،ایمان به اللّه و وحدت است که متاسفانه دربین این گروه اندک وجود نداردوهرکدام هواداری ازشخصی یاسازمانی رامی کنید.آیا دراین فکرهستید که دراین  میان چه کسانی سود می برند؟پس بیابیاییدوازاین جدایی هادست  برداریدکه قرآن درآیه ای می فرماید:«واعتصموا به حبل اللّه جمیعاً ولاتفغرقوا» به ریسمان الهی چنگ بزنیدواز تفرقه بپرهیزید.

شما ای مستضعفین سلمانشهر بدانیدکه ازچه کسی هواداری می کنید؟اکثرآنهاسرمایه دارهستندواوهم با آنها نشست وبرخاست داردواین برشما است که از این  طور افراد  دوری کنید.

 امیدوارم که این ملت ایران که تا کنون ادامه دهنده راه شهیدان بودند همانطور ثابت قدم بمانند،شهیدان رفتندوباری سنگین بردوش ماگذاشتندواین ماهستیم که باید این کوله بار راسرمنزل مقصود برسانیم.پیام  خون شهیدان جنگ،جنگ تا پیروزی  است.

همانطور که مسئولین گفتند باید سرنوشت این جنگ در جبهه ها به دست رزمندگان تعیین شودوشمامردم قهرمان پرور ایران به این نکته توجه داشته باشیدواین صدام  وارباب او آمریکاه است که شکست خود راحتمی می دانندومی خواهندصلح رابرما تحمیل کنندواگرآنها بتوانندچنین کاری را انجام دهندمستضعفین ومحرومان رابیشتر به زیر سلطه ی خویش در می آورند.امیدهمه محرومان ملت ایران است اگرملت ایران بتواندباپیروزی این جنگ  راخاتمه دهندتاثیر به سزایی درجهان داردوبه احتمال قوی قیام بزرگی در جهان رخ خواهند دادوآنهاباصلح نمایشی خویش می خواهند که جلوی این وقایع رابگیرند.

وحالا برشماست که رسالت انقلابی خویش رابه انجام رسانید.در آخراز شما مردم به پاس این همه کمک هاوزحماتی که برای  رزمندگان وفرزندان خویش  در جبهه هاانجام داده اید نهایت تشکر را دارم.

چند کلام با شما خانواده گرامی؛شهادت  سعادتی است که نصیب هرکس نمی شود،پس بنابراین اگر من شهید شدم هیچ ناراحت نباشید چون سعادتمند شدم وشماکه خیر فرزندان رامی خواهید نباید ناراحت باشید  به قول امام خانواده شهداءچشم وچراغ این ملت هستندوشما باید طوری خودراجامعه  وفق دهید که این سخن امام باشما تطبیق داشته باشد.امیدوارم که پس ازشهیدشدنم چنان صبروبردباری از خویش نشان دهید که وَرد زبان همه باشند. یادتان هست که رادیو را روشن می کردید،خانواده شهدا چه می گفتندوبا چه  افتخاری  صحبت می کردند؟پس شما هم ازآنها یاد بگیرید .امیدوارم که خانواده  ی گرامی  من از رفتن من دراین راه  ناراحت نباشیدومن نی دانم که  ناراحت نیستید چون من وهمه ی ما به یکدیگر تعلق نداریم که خدا در قرآن می فرماید«انا للّه واناالیه راجعون». ماهمه از آن خداییم وبه سوی او بازمی گردیم.

من چون شهادت  در راه خدا  را از مرگ در بستر ترجیح دادم این راه را برگزیدم واین وظیفه ی هرشخص مسلمانی است که خود در این راه که صراط مستقیم است حرکت کندکه پاداش اوباخداوند سبحان است.

البته این  رامتذکر شوم که من برای وارد شدن به بهشت به این راه  نیامده ام بلکه علاقه خاص من نسبت به خدای بزرگم  بود که در این وارد شدم که این راه منزلگه مردان موحّد در پیش خداست.

ازشما پدرومادرم می خواهم که فرزندانتان راچنان تربیت کنید که شایسته جامعه اسلامی می باشند.ازشماتقاضا دارم که برادران وخواهرانم را انچنان تربیت کنیدکه زینب وار پیام خون شهیدان رابه همه برسانند.

در ضمن به عباس هم بگویید که هیچ ناراحت نباشد چون هرچه سرنوشت انسان باشد همان خواهد شدوهیچ کس نتوانست ازدست سرنوشت فرار کند.

امیدوارم که با پیروزی کامل به خانه باز گردیم تابتوانیم در جنگ های آینده اسلام شرکت کنیم واگر خداخواست به لقاءاللّه بپیوندیم.

چه کسی مرا به خواهد داشت ازآن پس که چون پرچمی سرنگون شده باشم جزتوبرادر که نشسته ای،برخیز.

«دشمن از توسنگ خاره ای،من آهنم.»

*الهی جان من توحیدگرکن*مرا زین شرک من وزیر وزبرکن

*بن کبروغرورم رابسوزان*گل پاک بهی درمن برویان

*کز رنج انتظار توپشت فلک خمیده*باز آی دیده در همه نامردم جهان                                                                                                                                                                                                                                          *دیریست که رادی و آزادگی ندیده.

         به  امید پیروزی حق برباطل،نور ظلمت به رهبرم امام زمان (عج) ونایب برحقش امام خمینی وجهانی شدن اسلام وانقلاب اسلامی.مرگ بر آمریکاوشوروی.مرگ برمنافقین وصدام.مرگ بر ضد انقلاب دااخلی.

تذکر:مرا در آرامگاه شهیدان سلمانشهر دفن نمایید.

السلام علیکم ورحمت اللّه برکاته

۱۳۶۱/۰۲/۰۸جبهه جنوب-موسی داوودنتاج